- گزند کردن
- آسیب رساندن صدمه وارد آوردن
معنی گزند کردن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بوی بد دادن
خراب شدن
کفایت کردن، راضی شده خشنود شده. کفایت کردن، راضی شدن خشنود شدن
برداشتن چیزی و بالا بردن، برافراشتن (بناو مانند آن)، راست کردن (قد و قامت)، آماده کردن پسر یا دختر یا زنی برای مباشرت با او، دزدیدن، بزرگ کردن، دراز کردن، برخیزاندن، بیدار کردن از خواب
جان بخشیده به زندگی بازگرداندن حیات بخشیدن احیاء، از تنگدستی و فقر بیرون آمدن سامان دادن به کار کسی. زنده کننده احیا کننده محیی
یا پسند کردن بر. ترجیح دادن
غربال کردن (غلات خاک و شن زغالء غیره) به وسیله سرند
انتخاب کردن، برگزیدن
انتخاب کردن، برگزیدن
آسیب دیدن، صدمه دیدن
پسندیدن، انتخاب کردن، گزینش کردن، برگزیدن
برافراشتن، بالا بردن، برداشتن چیزی از زمین یا از جایی
انتخاب کردن، برگزیدن
انتخاب کردن برگزیدن: زصد دستان که او را بود در ساز گزیده کرد سی لحن خوش آواز. (نظامی)
رنج دیدن، صدمه دیدن
گزند دیدن آسیب دیدن
آسیب رساندن صدمه رساندن
گزند دیدن آسیب دیدن
ناراحتی و درد گونه ای که در پای یا دست بخواب رفته احساس شود: پاهایم گزگز میکند، سوزش داشتن
جفت شدن نزدیکی کردن: و لوطیان از یکدیگر آویخته باشند همچنانکه سگ از ماده آویزد چون گشنی کنند از یکدیگر باز نتوان شد بدان بشناسند که ایشان لوطیان اند
زیاده روی کردن افراط، اسراف کردن
نوعی جست زدن حیوانات (آهو اسب و غیره) گنبد زدن: شیر نر گنبد همی کرد از لغز در هوا چون موج دریا بیست گز. (مثنوی)، کوس بستن آماده حمله شدن
بالا بردن بها زیاد کردن، یا مزاد کردن متاع. نرخ متاع را بالا کردن
زیاده کردن، افزودن، زیادت کردن
آسیب دیدن
بیختن خاک و شن یا چیز دیگر با سرند، غربال کردن، چیزی را در غربال یا موبیز ریختن و تکان دادن که نرمۀ آن بیرون بیاید و نخاله اش باقی بماند، بیختن، بیزیدن، ویزیدن، بیز، پالاییدن، پرویختن
Free, Liberate, Release, Unleash
Heave, Hoist, Lift
Animate, Enliven, Resurrect, Revive
освобождать , развязать